سلیمان بن رزین
او از خدمتگزاران امام حسین (ع ) بود.
امام حسین (ع ) هنگامیکه در مکه بود نامه هایى را که به روساى قبائل بصره نوشته بود، به وسیله سلیمان فرستاد. اما یکى از آن ها خیانت نموده سلیمان را به نزد عبیدالله بن زیاد (زمانى که هنوز به سوى کوفه حرکت نکرده بود) برد.
عبیدالله تا نامه حضرت به روساى قبایل را خواند، دستور داد سلیمان را گردن بزنند.
او یکى از شهداى نهضت حسینى در بصره است .
اسلم بن عمرو
او از خدمتگزاران امام حسین (ع ) بود.
وى در روز عاشورا جنگید تا نقش بر زمین گشت .
حضرت به بالین اسلم آمد، و او را در آغوش گرفت ، و صورت به صورتش گذاشت .
اسلم لبخندى زد و گفت : کیست مثل من ، که حسین (ع ) صورت به صورتش گذاشته باشد؟ آن گاه روح از بدنش پرواز کرد.
الموقع بن ثمامه
او شبانه همراه با عده اى خود را به کربلا رسانده و به امام حسین (ع ) پیوست .
او در روز عاشورا در رکاب آن حضرت جنگید تا نقش زمین گشت ، قوم و قبیله اش او را نجات داده ، به کوفه آوردند و پنهانش نمودند.
ابن زیاد از مخفیگاه او مطلع شد تا خواست او را به قتل برساند، عده اى وساطت کردند. لذا دستور داد او را به غل و زنجیر بسته به منطقه اى به نام الزاره (عمان فعلى ) تبعیدش کنند.
موقع در اثر جراحات وارده و بعد از یکسال جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قارب بن عبدالله
منجح غلام امام حسن مجتبى (ع ) بود که به همراه فرزندان آن حضرت در کربلا حضور داشت .
قارب غلام امام حسین (ع ) و مادرش کنیز آن حضرت بود.
این دو غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
الحارث بن نبهان
سعد، نصر و حارث ابتدا از غلامان حضرت على (ع ) و سپس امام حسن مجتبى (ع ) بودند. پس از شهادت آن دو معصوم (ع )، به خدمت امام حسین (ع ) در آمدند.
آنها همراه حضرت از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا آمدند.
این سه غلام در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسیدند.
عمرو بن عبدالله الجندعى
او از کسانى است که قبل از شروع جنگ ، خود را به کربلا رسانده و به امام حسین (ع ) پیوست .
او در روز عاشورا در رکاب آن حضرت جنگید تا نقش زمین گشت ، دشمن یک ضربت کارى بر سرش وارد آورد. قوم و قبیله اش تن مجروح او را از میدان نبرد خارج کردند.
عمرو که جراحات سختى برداشته بود تا یک سال پس از واقعه کربلا در بستر بیمارى بود، اما بر اثر همان جراحات به شهادت رسید.
حر بن یزید الریاحى
حر در دوران جاهلیت و اسلام ، در میان قومش مورد احترام بود.
هنگامى که از قصر ابن زیاد خارج مى شد تا براى مقابله با امام حسین (ع ) برود، صدایى شنید که مى گوید: اى حر، بهشت بر تو مژده باد!برگشت ولى کسى را ندید. به خود گفت : جنگ با حسین و بهشت ؟!
در ابتدا با هزار جنگجو، در میانه راه جلو کاروان حسین (ع ) را گرفت .
وقتى متوجه شد که عمر بن سعد پیشنهاد امام حسین (ع ) را نپذیرفته و قصد کشتن آن حضرت را دارد، در حالى که سپرش را وارونه بود خود را به سپاه امام رسانید.
حر بر حسین (ع ) سلام کرد و گفت : فدایت شوم ! من !همانم که جلوى تو را گرفتم ولى پشیمانم ، آیا توبه ام پذیرفته مى شود؟
امام (ع ) فرمود: بلى ، خدا توبه ات را مى پذیرد.
او در روز عاشورا با شجاعتى تمام ، جنگ سختى کرد تا به شهادت رسید و آن وعده بهشتى را که شنیده بود، تعبیر گشت .